- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
تنهـا مـیان آن همه داغ و خطـر زینب در خیمههای سوخـته آسیـمهسر زینب شب را به صبح آورد با اندوه طاقت سوز تنها خدا داند که چه بگـذشت بر زینب تا بشـکـنـد پـشت شب سرد تـبـاهی را شد با سر خورشید و ماهش همسفر زینب در انتخابی سخت بیتـردید شد پـیروز بگذشت در پـای برادر از پـسر زینب ظهر عطش افتاد روی خاک و پرپر شد پرورد گلهایی که با خون جگر زینب از « ما رأیت الا جمیلایش» توان فهمید هر قدر مشکـل بیـشتر نستـوهتر زینب در کوفـۀ تـزویر و شـام شـوم استـبداد طـوفـانی از فـریاد شد مثل پـدر زینب او دختر زهراست این را خوب میدانند چون شیر میغرد نمیترسد اگر زینب محمل نشین عشق و صبر و بردباریها از عشق شد آتشفشانی شعـلهور زینب بیبی تمام عـمـر از تو گـفتم و خواندم روز قـیـامـت آبـرویـم را بـخـر زیـنب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دریـای دردهـای دلـش بـیکـرانـه بـود از کودکی به تیـر مـصیبت نشـانه بود از لحظهای که چشم به چشم حسین دوخت زینب حدیث زنـدگیاش عاشـقـانه بود هر جا حسین رفت چنان سایه بیقرار منزل به منـزل از پی مـولا روانه بود انسان ولی فـرشـتهتر از هر فـرشتهای دلخـسـته از جفـای زمـین و زمانه بود آوار شـد حــمــاسـۀ او بــر سـر یـزیـد هر چند کوه غصه و داغش به شانه بود در خطبهاش حـقـیقـت اسلام جلوه کرد ویـرانگـر بنـای فـریب و فـسـانـه بود آن روز در هـیاهـوی بازار شـام شوم در ازدحام مطرب و چنگ و چغانه بود از مـادر شـهـیـدۀ خـود ارث بُـرده بود جـسـمـش کـبـود از اثـر تـازیـانـه بـود شعر " کمیل" قابل خاتون صبر نیست تـنهـا بـرای عـرض ارادت بـهـانه بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هر دل که شد به روز بلا آشنای صبر حق میدهد نوید بهـشتـش جزای صبر جز صبر چـاره نیست دل داغـدیـده را مرهم نهد به زخم مصیبت دوای صبر خـیاط دهـر، جـامـه بـسی دوخـتـه ولی زیبـنـده است قـامت دل را ردای صبر تـقـدیـر هرچه بـود رضـا باش تا شـود یـاد خـدا به خـانـۀ دل پـاگـشـای صبـر بانوی مهر و عاطفه، زینب صبور عشق محملنشین رنج و اسارت، خدای صبر هـجـده بـهـارِ پـرپـرِ در پیـش چـشم او میسوخت مثل شمع ولی با نوای صبر خورشـید محـملـش سـر فـرزند فـاطمه از کـوفه تا به شـام بلا پا به پای صبر میخـورد تـازیانه و میگـفت یا حسین میداد کـاروان عـزا را صلای صـبـر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دل باده بـنـوش است سر خوان عقیله خورده شب و روز از نمک و نان عقیله هر قـلب حـسینی که شده واله و شیـدا در بـزم حـسـینی شـده مـهـمـان عقیله ما عبد و غـلامـیم به احسان اباالفضل مـجـنون حـسـیـنـیـم به احـسان عـقـیله خود یک تنه زهرا شد و حیدر شد و حالا اربـاب بـود گـوش به فـرمـان عـقـیله در حـوزه عـلـمـیّـه زهـرائـیـه، عباس زانـو زده بـر مـنـبـر عـرفـان عـقـیـله آنجا که شد آقای دو عـالـم تک و تنها ســربـاز طـراویـده ز دامـان عـقـیـلـه تفـسـیر شد از آه حـزینی که رها کرد در کـرب وبـلا مـریم قـرآن عـقـیــلـه ای جنـس پرت از پرِ جـبریل گرانـتر حـوریّه کجا، گـوشۀ ویـرانه، عـقـیله؟ یا حضرت زینب تو بیا قـسمت ما کن یک کـربـبلا جان حـسین جان عـقـیله
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
روزی به پات غم نخورم شب نمیشود این دلشکسته صاحبِ منصب نمیشود حُـر را ادب به مـرتـبـۀ حُـرّیَت رساند هرگـز قـفـس سـرای مـؤدّب نمیشـود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
مـادر رنـج و غـم و آلام میمـیرد بیا یـادگـار کـربـلا در شـام میمـیـرد بیا پاسدار نهضت خونین عاشورای عشق پـاسـبان پـرچـم اسـلام میمـیـرد بـیـا خواهر زار و سیهپوشت غریب و بیوطن بسته در وصل خدا احرام میمیرد بیا کام نگـرفـتم بـرادر از زمـین کـربـلا عاشق کـرب و بلا ناکـام میمیرد بیا فاصله بین حیات و مرگ دارم یک قدم پیـش نِه بر آشـنا یک گام میمیرد بیا کوفـۀ بد نام سـوزاندم به نطق آتـشین شیر دخت فاطمه خوشنام میمیرد بیا از دیار کـربلا تا شام ویـران یکتـنه سرپـرست بیکس ایـتـام میمیـرد بیا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
اسوه و الگوی زن های دو عالم زینب است حافظ خون حسین و دین خاتم زینب است کـنیۀ پاکش عـقیله صاحب علم الکتاب پیشوای هاجر و حوا و مریم زینب است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میخورد هرسال این دیوار از شوقش تَرک کعبه اعجاز علی را جار زد بر اهل شک سالهای سال کعبه انتـظارش میکـشید خاک پایش را کند سرمه به مُژه تک به تک گـفت اول من طـواف کعـبۀ رویش کنم کعبه اول حاجی و در طوف او خیل مَلَک با قدومش کعبه را غرق شرافت کرده است کعبه از بهر کرامت از علی گیرد کمک شد بنـا این خـانه گـویـا زادگـاه او شود روی قلب کعبه یا حیدر علی گردیده حک قبله گاه مسلمین سوی قـدمگاه علیست شد ولای مرتضی میزان و هم سنگ مَحَک کوریِ چـشم عدو نامـش بلـند در مأذنه به به از شیرینی نامش دل و جان شد خُنک مَنسبِ مخصوص او باشد امیرالمومنین هیچکس در این لقب با او نباشد مشترک او یدالله است و مادر بند و قنداقش نکرد آنکه دستان علی بسته، یقین رفته درک ابتدایش کعـبه و شد انتهـایش سجده گاه با وجودش عزتی بخشید بر چرخ و فَلک تا قـیامت گریه بر مظلومیِ حـیدر کنید پیش چشمان ترش ملعون به زهرا زد کُتَک
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
در ازل تا کـتابِ حـق وا شد رازهـای نَـهُــفـتـه اِفـشـا شـد در ازل پیـشتر زِ لوح و قـلم حـکـمِ روز الـسـت انـشـا شد کسی آمد که در سـرا پـایَـش جـلـوههـایِ خـدا هُـویــدا شـد کـسـی آمـد که بـا ولایـتِ او مرزِ دین، مرزِ کُـفر پیدا شد خندهای کرد و شد بهشتِ بَرین مُشتِ خاکی گرفت و دنیا شد شَه پَری داد و جـبرئـیلی شد نَـفَـسی زد کَـسی مـسیـحا شد سرِ راهَـش نـشت دل شدهای دامنش را گرفت و موسیٰ شد اَلغَـرَض در میانِ آن محـشر بــزمِ دلــدادگـی مُـحَــیــا شـد ای بـزرگِ شـگـفـت نـا پـیـدا ای غـرورِ سه تـیـغِ بیهـمـتا آفـتــابِ عـشـیــرۀ مـجــنـون قــبــلــه گــاهِ قــبـیــلــۀ لــیـلا پادشاهِ حجاز و نان بر دوش زخــمـیِ بـارِ کـیـسـۀ خُـرمـا ما کجا و کـرامتِ خـورشـید تو کجا، کـوچههای این دنـیا تُـنـدتَـر میزنـد به نـامِ شـمـا تـپـشِ قـلـبِ حـضرتِ زهـرا نـامِ تو فـتـحِ بـابِ پـیـغـمـبـر در هـــوالـیِ لــیــلَـةُ الاَســرا نـام تو میشـود رَجَـز وقـتی تـیـغِ عـبـاس میکـنـد غـوغـا نـامِ تو نـیـل میشـکـافـد بـاز نـامِ تو زَهـره میدَرَد هـرجا مــادرم گـفـت جــایِ لالایـی تا که خـیـزم به نـامِ تو بـر پا خواست حق آنچه میدَمَد گردد چـهـرهات جـلـوۀ اَحَـد گـردد خواست حق تا که در ظهور آیی که خـدا با تو مُـسـتَـنَـد گردد خواست حق تا که طاقِ اَبرویَت قــبـلـۀ جـان اِلَـیالاَبَـد گـردد یادِ تو ذکرِ مـوج دریـاهاست لحظههایی که جذر و مَد گردد ردِ پــایِ تـو را نـمـییـابــیـم عـرش حتی اگر رَصَد گردد مرتضیٰ مرتضاست در همه حال گر جهان جمله عَـبدُوَد گردد عشق با تو شُکوهِ دیگر داشت عطرِ صد چشمۀ معطر داشت میـهـمان زمـین شدی چـندی که دلت آرزویِ کوثر داشت با تو نیمی زِ خویش را میدید چشم بر تو اگر پیـمبر داشت بـاز هـم مـیدَریـد قـلـبـش را کعبه صدها هزار اگر دَر داشت کعبه جایِ خودش که در قَدَمَت سیـنۀ آسـمان تَـرَک برداشت هرچه بُت بود در دلش آن شب سجده بر خاکِ پایِ حیدر داشت دل به زلفِ تو بست اگر دل بود سر به راه تو داد اگر سر داشت آمـدی تـا خــدا نـشـان بـدهـد در پَسِ پرده حرفِ آخر داشت گَرد و خاکی میان میدان است رَزمگاهی دوباره حیران است اَبـروانـی کـمی گـره خـورده لحظهها لحظههای طوفان است مانـدن اینجا چقـدر نا ممکـن مُـردن اما چقـدر آسـان است لشکری را به خویش پیچانده ذوالفقاری که گرمِ جولان است حـولِ روزِ قـیامت آمده است یا که شیرِخدا رَجَزخوان است دستـمـالِ نبـردِ خود را بست یعنی این کوه گرمِ طُغیان است پهـلـوان پَروَری که میبـینی از نـژادِ خـدایِ سُبحان است ما که هـستیم؟ رَدّی از پایَت چـشـم هـایی پُـر از تـمـنّـایت ما که هـستیم؟ دستـهای تُـهی بـر سـرِ کـوچـۀ تــمـاشـایـت هم نـشـینِ غـریبِ نـخـلـستان سرِ چـاهی اَنـیـسِ غـم هـایت مُـسـتَـحـَـقـیـم کـاسـۀ شـیـری لـقـمـهای از تـنـورِ زهـرایَت نـذرِ نـعـلـینِ وصلـهدارِ تو و پـیـنـههایِ دو دستِ تنـهـایت نـظـری بـا تـو آشـنـا گـردیـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
آنکه در مـیـکـده هـوهـو دارد دیـدهاش تـا بـه خـدا سـو دارد یــاد عـشـقـی ازلــی مـیافـتـد با هـمه غـفـلـت و کـوتـاهیها دست شـسـتـیـم ز گـمـراهیها خویش را غـرقه کوثـر کردیم کـلماتـش همه بـوسـیدنی است سائل کـوچـۀ مولا غـنی است در جـوارش بـدیام خاک شده سـگ اصـحـاب اگــر آدم شـد اشک چـشمانش اگر شبـنم شد پـوزه بر خـاک نـجـف مالـیده هـمه مـبـهـوت همه سـرگـشته شـهـر از عـود معـطـر گـشـته مستها وقت جنون آمده است خلقـت آن لحظه که ایجاد شده بـا عـلـی یـا عـلـی آبــاد شــده به لب شیـعـه رطـب داد عـلی
گرچه توصیفش از اوصاف جداست گرچه مدحش فقط از آن خداست او کــه ایــوان طــلایــی دارد نیست از عرش علی اعـلی تر از کـف پــای عــلــی بــالاتـر شـانـه بر پـای خـودش بنهـاده به سوالات جـواب است عـلی حاسب یـوم حساب است عـلی قـلم و لوح و کتاب است عـلی فاطمه دُرّ و رکاب است عـلی دل دریا به کف این صدف است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
اتـفاقی رو به راهم کرده در ماهِ رجب فارغ از اندوه و آهم کرده در ماهِ رجب آمدم مستی کنم بیخود شوم از خویشتن فاطـمه بنت اسد شـیرِ نری آورده است حیدری و صفدری رزم آوری آورده است آمده برهم زند کفـر و نفاق و شرک را آمـده تا شـاهـکـارِ حـضرت داور شود آمده تا یاور و غـمخـوارِ پیـغـمـبر شود مظهرِ کلِّ عجائبهاست این مولودِ حق بـازویش عـقـده گـشایی میکند بیادعّا این پـسر کـارِ خـدایی میکـنـد بیادّعـا مژده بر خـتمِ رسولانِ خـدا نائب رسید عـالـم و آدم به پـای عزّتش افتاده است مؤمنینِ واقعی بر حُبِّ او دل داده است کعبه از عشقش گریبان چاک کرده عاشقان عشق معنا شد از این پس در کلامِ یاعلی خوش بحال آن کسی که هست تنها با علی در شبِ میلاد ما مست از ولای حیدریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عاشق آنست که شب تا به سحر میسوزد فـارغ از گـفـتـن امـا و اگـر مـیسـوزد ما هـمه سـوخـتگـان رخ دلبـر هـستـیـم باز خورشید زِ چشمانِ تو رو میگیرد صاحب میکـده این بار، سبـو میگـیرد آنقـدر مـدح کـنم تا که شوم مـدهـوشت کعبه بشکافـته و چـشمۀ حق میجـوشد خاک در سجـدۀ تو جـامۀ زر میپـوشد تا رسـانـد به حـریـم تو شـهـا، فـریـادم که خدا خواست تو هر آینه دلبـر باشی سرورِ هر دو جهان را تو برادر باشی آنکـه با دست خـداونـد، ترحـم میکـرد مـرتضائی و تو هر آینـه حـیدر هـستی لشکـری فـخـر کـند فـاتح خـیبر هـستی احـمد از دیدن روی تو شَعَـف میگیرد گر نـبی بود سبب بهر خلقـت الأفـلاک عـلّت خـلقت احـمد که بُوَد در لـولاک! تا که از خاک درت دُرّ نجف سازم من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
از آنچه خـدا عـزم کـند، با خبر اوست تـنـظـیـم کـنـنـدۀ قـضـا و قـدر اوسـت آئــیـنــۀ ذات کـبــریــایـیسـت عــلـی در خلقت کائنات، صاحب نظر اوست میبیند اگر چـشم خدابین به کسیست از قبل ازل تا به ابد، جلوه گر اوست رویش همه آفتاب و مویش شبِ شعر روحانیتِ شب و صفای سحـر اوست یادش حـسناتست، وَ نـادش بـرکـات مجموعۀ طاعات و عبادات در اوست او نیز خـدا نـبـوده، گـفـتـیم که نـیست ما جمله چه هستیم؟ اگر که بشر اوست در روز ولادتـش چـنـیـن نــقـل شـده: از کعبه همان برون تراود که در اوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ســر نَـهـم بـر آســتـانِ پـادشـاهِ بـیبــدل آن ولیالـه که بـاشـد دست او اِذن اَجـل گفت تا در وا کنم دیر است، دیوارش شکافت کعبه از شوقش سه روز او را گرفته در بغل تا ابـد حـیدر امیـرالـمـؤمنـین باشد فقـط ایـن مــقـام او بـوَد نـزد خــدا روز اَزل نور او در سجده بود و هیچ مخلوقی نبود ساق عرش کبریا حک گشته نامش چون کُتَل فهم یک شأن از شئونش را ندارد هیچکس با صدای او سـخـن گـفـته خدای لم یزل لا فـتی الا عـلی لا سـیـف الا ذوالفـقـار مدح او گوید خدا با بهترین ضرب المثل بهترین ذکر عبادت یاعلی یا حیدر است شد غلامی بر درش حی علی خیرالعمل هر زمان لب وا کند کوه بلاغت میچکد خطبه هایش معجزه، سر منشاء هرچه غزل حق همیشه با علی هست و علی با حق عجین هر سخن جز این بوَد نطق و کلامی مبتذل ذکر زنبور عسل صل علی مولا علیست تلخیِ هر گرده گُل را نام او کرده عسل گر چه پیغمبر ز اسرار علی چیزی نگفت خاک پای مرتضی بر چشم ما باشد کُحَل هر کسی را جز علی داند امیرالمومنین شد مریدِ لات وعزّی، جبت و طاغوت و هُبَل بیولای او نـماز و معـصیت باشد یکی دشمنش قطع یقین در نطفه اش دارد خِلَل روز خـیبر بال جبـریل امین همّت نمود ورنه از جولان تیغش در زمین میشد گُسَل ضربه شمشیر او در یوم خندق افضل است تا قیامت انس و جن را در عبادات و عمل مرد میدان بود و هرگز پشت بر دشمن نکرد کافران همچون ملخ با دست او بیدست و شَل شیر حق آید به میدان، دشمنش جای نبرد میبرد جان را به در، بیچاره با کشف کَفَل مرحبا گوید علی بر ضرب شمشیر حسن یاعـلی گوید به میدان فـاتح جنگ جـمل نطق افـصح لال گردد در مقـام مدح او از جهالت در مقامش شعر افتد در هَچَل تیغ آمد بین ابـرو و نمـازش را شکست نوبت محـراب شد او را بگـیرد در بغل پیش ایوان طلایش هر بزرگی کوچک است ملجأ نوح است و آدم این ضریح و این محل
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
با جامِ نامِ خود دهانم را شرابآلودْ کن در «عین و لام و یا» الفبای مرا محدود کن هر شب طوافت میکنم؛ پروانهوار اسپندوار هر شب مرا دورِ سرِ شمعِ خیالت دود کن تو عرش اعلا من زمین، مدحت چه ساده گفتهام ای کاش، جبرائیل با صد مثنوی نازل شود تا ذرّه ای از مدحِ مولایم علی کامل شود دورم؛ زمین تا آسمان از دستِ عالمگیرِ تو نامت گره میخورد، در جنگاوری با ذوالفقار دم «یاعلی» میشد مسیحِ بازدم «یاذوالفقار« ذبحِ منایت کن مرا؛ هر چند، قابل نیستم من چیستم؟! خاری نشسته در گلستان نجف یک سنگریزه زیر کوهی در بیابان نجف جلد توأم؛ افتادهام از بام، دستم را بگیر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت طلـوع مـعـجـزۀ هر رسـول نـام تو بود خـدا تو را به دل انـبـیـاش نـازل داشت مسیحِ دست تو از بس طبیب حـاذق بود سلامـت از تو امید شـفای عاجـل داشت طـلـوع مـیکـنـد آن آفــتـاب گـنـبـد تــو ز سمت مـشرقِ صبـحآشـنـای مرقـد تو شب از ستاره برای تو جان به کف دارد کـنار ساحـل صبحت سحر صدف دارد تو آن گلی که مجرد ز رنگ و بو باشی بـه آفـریـنـش ایـن خــاک آبــرو بــاشـی
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
روی خاک افتاده بودم، نردبان میخواستم هم زمین میخواستم هم آسمان میخواستم گاه در افلاک وگاهی نیز در اعماق خاک این دو را یک عمر یک خط در میان میخواستم اشـهـد أَنَّ عـلی تا گـفـت در گـوشم پـدر گریه کردم، جای لا لایی اذان میخواستم بر زمین میخوردم و با یا علی پا میشدم لحظۀ بر خاستن از او توان میخواستم آن یـتـیـم کـوفـیام که از زمان کـودکی از سر این سفره تنها آب ونان میخواستم عشق او از هر دوعالم بینیازم کرد و حیف آنچه را خود داشتم از دیگران میخواستم خوشبحال من که از آغاز شعر وشاعری از زلال اشک او طبع روان میخواستم پُــر تـوقـع نـیـسـتـم اما نـمـیدانـم چــرا برترین گنج خدا را در جهان میخواستم شک ندارم حاصلی غیر از پشیمانی نداشت هر که را غیر از امیرمومنان میخواستم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی: یا مَـظـهرَ العَـجـائِبُ یـا مـرتضی عـلی من کیستم که بر سر خوانت بخوانیام؟ شاهان عـالـماند به خـوانت گـدا، عـلـی در راه عشق، غیر علی در میانه نیست از ابـتـدا عـلـیسـت و تـا انـتـهـا عـلـی با مـهـرش از عـدم به وجـود آمـدیم ما یـعـنی که هـست رمـز فـنا و بـقـا علی چون خیر و شر رقم به یدالله میخورد حُسنالقضاست از پس سوءُ القضا علی در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند! وقتی که هست بر همه مشکلگشا علی عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است خـلـقی غـریـبـهاند و فـقـط آشـنـا عـلـی خیبرگشا علیست علی، ای خوشا علی! مرحبفِکَن علیست علی، مرحبا علی! دل میبـرد به غـمزه، ز خـیل دلاوران وقـتی زنـد به خـوانِ دلـیری صلا علی در گـویـش مـلائـکـه تـغـیـیـر مـیکـنـد حَیِّ عَـلَی اَلصَلاة، به حَـیِّ عَـلَی عـلـی میایـسـتـند خـیل ملائک به حـرمـتـش هرچـند مینـشـسـت روی بـوریـا علی ارض و سما به دور علی چرخ میزنند فرمانـبر است عـالم و فـرمانروا عـلی هرچند ناخنش به فلک سر به سر رود بـا کـودکـی یـتـیـم رود پـا بـه پـا عـلـی از یُمن طـلعـتـش همه را عفـو میکنند آیـد اگـر به جـلـوه به روز جـزا عـلـی هرگز نـبـوده است جـدا از عـلی، خـدا هرگز نبـوده است جـدا از خـدا، عـلـی مشعـر عـلی و کعـبه عـلی و مـنا عـلی زمزم عـلی و مروه عـلی و صفا عـلی حـیـدر، ابـاالحـسن، اسـدالله، مـرتـضی صـفـدر، ابـوتـراب، ولی، ایـلـیـا، عـلی نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی سـرّ ظـهـور یـک به یـک انـبـیـا عـلـی او را شناخت شام عروجش نبی که دید صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی آن شب که فاصله دو کـمان بود تا خدا خود را رسول گرم سخن یافت با علی چون روز روشن است پس از لیلةالمبیت تـنها یکـیست با نـبـی اهـل وفـا؛ عـلی در کوچه شد ز جور، قدش گر دو تا علی در خانه بود مِهـر بـتـولش عـصا عـلی چشم خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟ کز گَـرد چـادرش بـکـشـد تـوتـیـا عـلی شیر خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟ کز غـم به حِـرز او بـبـرد الـتـجـا علی وجه خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟ کز عـالـمی کـند به رخـش اکـتـفا عـلی میخواستم که مدح عـلی سر کنم، ولی تا خـاک پـای فـاطـمه شد رَهـنما عـلی من اَلکَـنـم ز مـدحت خـاتـون عـالـمـین وقتی که گـفـته حضرت او را ثـنا علی گوید مگر مـدیح عـلی، شخـص فاطمه گوید مـگـر مـدیحـۀ خـیـرالـنـسا، عـلی شـادم که جـز ولای تو و مهـر فـاطـمه چیزی نـمانـده از همه دنـیا مرا، عـلی! عمریست گـفتهایم فقط « یا علی مدد« آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ترک کعبه به معـنای همان لبخند است هرکه نزدیک علی بود دلش در بند است چشم در چشم غزلها به علی رو کردم شعر در وصف علی مصرع و بیتش قند است ها عـلـیٌ بـشر کیـف بشر حک شد باز و از این خط به جا مانده دلم خرسند است گفت وقـتی که بمـیری تو بـبـیـنی رویم سود در حُبّ عـلی این سند پیـوند است عـلـی از قـسـمت ایـوان طـلا میبـیـنـد جان زهرا بطلب؛ بر لبم این سوگند است چشم بستم که به صحنش برسانم خود را یک بغل نور در این قاعده و ترفند است
: امتیاز
|
مدح حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است قلندرها و درویشان و حقگویان و عیّاران! من از راهی خبر دارم که ذکرش قلهوالله است ندارم آرزویی جز مقام عشق ورزیدن که از دل آخرین حُبّی که بیرون میشود، جاه است سکوتی سایه افکندهست همچون ابر بر صحرا شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است کسی با چـاه راز رنج خود را باز میگوید چه تسبیحیست این؟! آه است، این آه است، این آه است نمیخوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است به سویش بسکه مردم چون گدا دست طلب دارند جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است به سلطان جهان، شاه عرب گفتند و عیبی نیست به هرتقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به نام عشـق به نـام خـدا به نـام عـلـی شروع میکنم این شعر را به نام علی هـزار مـرتـبـه مـمـنـون مـادر و پـدرم که کـردهانـد مـرا آشـنـا بـه نـام عــلـی برو به طوس، برو كـاظـمین و سامرا بـرو مـدیـنه بـرو کـربـلا به نام عـلـی نـهـادهانـد سـرم تـاج جـاه و عــزّت را قـدم گـذاشـتـهام هـر کـجـا به نام عـلی به زیر پرتو این نام، هرچه نام، گم است هـمـیـن كه مـیتـابـد آفـتـاب نـام عـلـی تو را خدای تو از بسکه دوست داشت علی خودش علی شد و نام تو را گذاشت علی زمـان رو شـدن گـنـج هـای راز شـده که روشـن از دل ویـرانـۀ حـجـاز شده چه بوده است مگر راز سر به مهر خدا که بر ظهورش لبهای کعـبه باز شده ببـیـن تـواضع مـعـبـودهای سـنـگی را حـقیقـت آمده، در سجده هر مجاز شده و بینـیازی مخـصوص آسـمانها بود علی رسـیـد و زمـین نیـز بینـیاز شده و اِنْ یَکاد نـخـوانـید که از برای عـلی زمین پُـر است از آیـات در فـراز شده رسید حضرت قرآن و از درون میخواند برای احمد از آیات مؤمـنون میخواند بگو تو را که چه بنویسم ای نمود خدا اگـر قـلـم نــزنـم در حـد و حـدود خـدا کسی به چشم خـدا را ندیـد و تو دیدی تویی که غرق شدی غرق در وجود خدا زمـان خـلقـت نـور تو را که میدانـد؟ تو نیز بودهای از آن زمان که بوده خدا روانه است به سـمت عـلی و آل عـلی هـمـیـشـه تـیــر سـلام خـدا درود خــدا فـضائل تو اگرچه زیـاد، باز کـم است یقـین فراتر از اینها تو را ستوده خدا به حق عـشق، به حق عـلی و آل علی خـدا نصیب کـند بـاز هم وصـال عـلی خـدا نصیب کـند باز هم سفـر به نجف ببـر دوبـاره مرا باز هـم ببـر به نجف نجف؟! کدام نجف؟! آن دیار که انگار گشوده است خدا از بهشت، در به نجف بـه نـیـت هـمـۀ مــادران مـدیــنـه بـرو بـیـا به نـیـت پـابـوسی پـدر بـه نـجـف هزار بار نظـر سـمت کعـبه بـردن را معـاوضه نکـنـم با یکی نظـر به نجف اگر بناست که در کـربلا بمـیرم، کاش که قبل از آن برسد جسم محتضر به نجف هـزار مـرتـبه ما را به کـربـلا بـبـری نـرفـتـهایـم به زیـبـایی نـجـف سـفـری
: امتیاز
|